فاطمه جان جانفاطمه جان جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
رادانرادان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

.

روزهایی که میگذره . . .

  بگذار بگويمت هزاران بار که بيش از عشق بر توعاشقم        سلام جان جان مامان نمیام وبت رو اپ نمیکنم چون واقعا فرصتی برای این کار برام نمیمونه،اگه هم فرصتی دست بده شما خانوم نمیزاریـــــــ خدا بخواد زدی دکمه شیفت لپ تاپ من رو  هم شکوندیـــــــــ و  گرفتارم کردی حالا چی بگم از خودتـــ که روز به روز خوردنی تر میشی و من و بابا هی دلمون میخواد اینقدر بچلونیمت که دادت در بیاد . . . حالا دیگه من و بابا رو خیلی قشنگ تر از قبل صدا میزنی و من عاشقانه دوست دارم روزی صد ها بار من و صدا کنی و من بگم جان مامان حالا دیگه محکم تر از قبل روی پاهات میمونیــــ و گاهی ...
21 مرداد 1392

9 ماهگی

                            عشق من ، قلبت را فشرده ام در آغوشم میرویم تا اوج احساس عشق ، تا برسیم به جایی که نبینیم هیچ غمی را در سرنوشت عشق من ، تو را در میان خویش گرفته ام ، من که از آغازش هم عاشق تو بوده ام ، عشق زیبای تو ، من عاشقم ، تمام احساستم به حساب قلب تو خوب هوای قلبم را داری ، همین را میخواستم از خدا ، تو چه احساس زیبایی داری ، همین است که همیشه شادم ، همین است که همیشه با آرامش شبها را میخوابم…. عشق تو اینجاست در قلبم ، قلبی که درگیر است با یادت ، ...
9 مرداد 1392

مثل هر روز

همیشه با خودم هستی ، میان چشم و در سینه  تو را هر لحظه می فهمم ، تو یک احساس زیبایی    سلام جان جان مامانی نمی دونم از کجاشروع کنم. . .   از شیطنت هات،از اتیش سوزوندن هات یا از دلبری هات. . . هر لحظه یه جا هستی،یا تو اشپزخونه  یا دور مبل و یا میز . . . تو اشپزخونه که میای دیگه غیر قابل کنترل میشی یا میخوای از سر و کول سطل اشغال و ماشین لباس شویی بالا بری و یا شیشه گاز رو بگیری و بدون اینکه جایی رو نگه داری بایستی . . . چند روزی هم هست که فهمیدی جارو دستی رو میزارم زیر گاز اونوقت خیلی خنده دار میری جلوی گاز و سرت رو خم میکنی اون زیر و بعد با دستت سعی ...
31 تير 1392

فرشته مهربون آورد برات يه دندون(6)

سلام جان جان من الان ساعت یازده و نیم شبه و شما مثل یه فرشته ناز کوچولو خوابیدی ... البته بماند که به خاطر دندونت چه طوری خوابیدی   ... امروز دندون ششم نازگلم جوونه زد،الهی فدات بشم که بیتابی دیروزت به خاطر دندونت بود و من متوجه نشدم ...  مبارک جان جانم باشه با بزرگ شدن شما  مسئولیت های من هم بزرگ تر میشه... دیگه دائما باید مواظبت باشم چون از هر بلندی دوست داری خودت رو بالا بکشی و دستت رو رها کنی ... وقتی داری تند و تند چهار دست و پا میری و میشنوی که صدات میکنم برمیگردی و دست تکون میدی... دوست داری هر چیزی رو که پیدا میکنی بندازی دهنت ... دائما دور و بر گاز میگردی چون عاشق آینه گاز و در واقع عکس خودت شدی و...
21 تير 1392

تـــ و

همه میگن عشق یعنی دوست داشتن،اما  من میگم عشق یعنی  یکی مثل تـــــ‌ و داشتن     سلام جان جان مامان  وروجک که بودی وروجک تر شدی،یه لحظه آروم و قرار نداری و باید مدام دنبالت باشم تا به خودت صدمه نزنی ... گاهی کاملا منطقی با تذکرات من برخورد میکنی و گاهی ... کلمه نه نه نه رو خیلی خوب متوجه میشی ولی خب معلومه که دوست داری کار خودت رو انجام بدی و دیگه توجه ای به حرف من نداری این روزها اخر ددر شدی و تا میبینی یکی داره از در میره بیرون شما هم به تکاپو میفتی که باهاش بری،وقتی بابا جون میره شما میری دستت رو میگیری به در و بلند میشی بعد میزنی به در و گریه میکنی.....
12 تير 1392

8 ماهگي جان جان

کنــــــــــارتـــ که هستم عمیق تر نفســـــــــــــــــــــ میکشم              دختر ناز من 8 ماهه شدنت هزاران بار مباركـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ   ...
8 تير 1392

سفر 1 روزه

سلام جان جان مامان   دوشنبه با بابايي يه دفعه تصميم گرفتيم بريم بيرون از شهر و به پيشنهاد من رفتيم ماسوله... ماماني  من عاشق اين شهر زيبا هستم،براي همين دوست داشتم نازگل مامان هم زودتر اونجا رو ببينه،تو مسير برگشت هم يه سر به پارك فومن زديم... اين هم از عكس هاي جان جان در ادامه مطلب كه گوياي اين هستن كه چقدر بهش خوش گذشته     ...
6 تير 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد