فاطمه جان جانفاطمه جان جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 6 روز سن داره
رادانرادان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 20 روز سن داره

.

میلاد منجی عالم بشریت مبارک

 دو ركـعت است مى‏خوانى درهر ركعت سوره حَمْد را تا اِیَّاكَ نَعْبُدُ وَاِیَّاكَ نَسْتَعینُ و چون به این آیه رسـیـدى آنـرا صـد مـرتـبـه مى‏گوئى و در مرتـبـه آخـر ســوره را تـمـام مى‏كنى پـس   قُلْ هُوَ اللَّهُ اَحَدٌ را یكبار مى‏خوانى و چون از نماز فارغ شدى این دعا را مى‏خوانى:     اَللّهُمَّ عَظُمَ الْبَلاءُ وَ بَرِحَ الْخَفآءُ وَ انْكَشَفَ الْغِطآءُ وَ ضاقَتِ الأَرْضُ بِما خدایا بلاء و گرفتارى بزرگ شد و درد پنهان آشكار گشت و پرده از روى كار برداشته شد و زمین با فراخیش تا آسمان بر ما تنگ شد       وَسِعَتِ السَّمآءُوَ اِلَیْكَ یا رَبِّ الْمُشْتَكى&r...
3 تير 1392

این روزهای ما

سلام ناز و نفسي مامان اين روزها ماشاا... اين قدر شيطون شدي و به همه چي كار داري كه من ديگه كمتر فرصتي براي رسيدن به وبت پيدا ميكنم.    دوست داري همه جا بري و به همه چي سرك بكشي ،به هر چيزي كه سيم داشته باشه كار داري و مثل همه ني ني هاي ديگه عاشق موبايل و انواع كنترل و موس و شارژر هستي و مسير همشون هم به يه جا ختم ميشه، دهن فسقليت. . .  وقتي ميخواي با تلفن هم بازي كني ميدوني كه اول بايد گوشي رو برداري   خيلي براي ايستادن تلاش ميكني.مدام از سر و كوله من و بابا اويزون ميشي تا بلند بشي،لبه ي تخت ما رو ميگيري و خودت مي ايستي ...  وقتي داري چهار دست و پا ميري ب...
2 تير 1392

آي بازي بازي بازي

سلام جان جان مامان امروز متوجه شدم كه مامان ضحي جون ما رو به يه بازي وبلاگي دعوت كردن،ممنون عزيزم من هم طبق روال بازي 3 تا از دوستان رو دعوت ميكنم مامان مهديه (مادر دختري)، مامان سميه (آيسا جيگر) و مامان سميرا (الناز خوشگله)   بزرگترین ترس در زندگیت؟ از دست دادن عزيزانم  اگه 24 ساعت نامرئی می شدی چیکار می کردی؟ فضولي اگه غول چراغ جادو توانایی براوردن یه آرزو بین 5 ت 12 حرف رو داشته باشه اون چیه؟ جهان بدون جنگ  از میان اسب ، سگ ، گربه ، پلنگ و عقاب کدوم رو دوست داری؟ گربه  کارتون مورد علاقه کودکیت؟ يكي بايد از من بپر...
30 خرداد 1392

جشن دندوني

سلام جان جان مامان امشب بالاخره فرصتش پيش اومد تا بيام و خاطره جشن دندوني شما رو ثبت كنم اول از همه بايد از دردسر سفارش كيكت بگم كه چند تا شيريني فروشي رفتم، چقدر اذيت شدم و حتي مورد توهين قرار گرفتم ولي اخرش شد همون چيزي كه دلم ميخواست...   شب قبل جشن هم برنجك ها رو توي گيفت هاي يادگاري ريختم تا ديگه تو دست و پا نباشه ،ژله هام رو هم درست كردم تا ديگه نمونه. صبح پنج شنبه شما خانم خيلي خوش اخلاقي بودي و اين براي من از همه چي مهمتر بود...سر ساعت هميشگي خوابت برد و اين فرصتي شد تا من به كمك ماماني اول خودم رو حاضر كنم.  بعد از ناهار با زندايي جون وماماني ساندويچ ها رو حاضر كرديم و دايي و...
22 خرداد 1392

ماما

عشق ، همین خنده های سادۀ توست   سلام عمر ماماني    اين روزها دارم عاشقي ميكنم  ،وجود يه فرشته الهي مثل تو هر كسي رو عاشق ميكنه چه برسه به من كه مادر اين فرشته هم باشم به نظر من يكي از الطاف بزرگ الهي اين شيريني مخصوص بچه هاست تا از هر ثانيه از بزرگ شدنشون لذت ببريم.   امروز ظهر كه شما تو خواب ناز بودي من هم اومدم كنار شما دراز كشيدم تا كمي خستگي در كنم،وقتي ديدم داري بلند ميشي خودم رو به خواب زدم تا ببينم چيكار ميكني!     بعد از خميازه كشيدن و كش و قوس دادن به خودت متوجه من شدي و شروع كردي به لوس كردن خودت،بعد ديدي نه، محلت نميكنم اومدي خو...
21 خرداد 1392

وروجک

           جان جان مامان الان چند وقت بود که داشتی حسابی تمرین چهار دست و پا رفتن میکردی  گاهــــــــــــــــــــــــــــــی دنده عقب گاهی چرخش به چپ و راست و گاهی با بپر بپر که این از همه خنده دار تر بود    و اما از دیـــــــــــــــــــــروز تا به امـــــــــــــــــــــروز...  امروز وروجکی شده بودی که خدا میدونه،به همه چی کار داشتی از لپ تاب  من و بابایی تا دکوری و دمپایی اشپزخونه... ماشاالله یه دفعه رو کردی ،حالا تا دیروز وقتی میشستی خودت رو خم نمیکردی که بری ولی امروز تا میشستی میدیدم فاطمه داره میره. حالا چندین بار هم هست که وقتی می...
20 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد