مهمونی
سلام خانم گلم امروز من و شما با مامانی زهرا رفته بودیم خونه خاله مامانی یعنی خاله زهره رسیدیم اونجا تو خواب بودی و خیلی جالب تر اینکه حتی تا 2 ساعت بعدشم از خواب بلند نشدی حتما از ترس چلونده شدن بوده،اخه خاله شما رو خیلی دوست داره و اگه برسی بغلش دیگه خودت میدونی و خاله خونه خاله 2 تا نی نی دیگه هم بودن که از شما بزرگتر بودن و هی میخواستن شما رو نازی کنن ولی نمیدونستن که شما عروسک نیستی و من هی باید تو رو از دستشون نجات می دادم بعد از خوردن عصرونه زودی اومدیم خونه ولی نمیدونم چرا همش امشب غر غر میزنی،یکمی مامان رو کلافه کردی.اینم یه عکس از امشب ...
نویسنده :
مامان جون
22:56