پیش به سوی موفقیت
جان جان مامان معصوم ،امروز بالاخره بعد از روزها تلاش تونستی خودت رو برگردونی،حیف که اون لحظه رو من ندیدم البته قبل از این ، چند روز مونده به چهل روزگیت این کار رو کرده بودی . امروز من وشما با مامانی زهرا و زندایی خدیجه رفتیم خونه خاله زهره برای خوردن آش ترش،خیلی هم خوش گذشت و از همه مهم تر اینکه شما خیلی دختر خوبی بودی و مامانی رو خسته نکردی تازه رسیده بودیم و گرم احوال پرسی و این حرف ها که خاله جون گفت شما خودت رو برگردوندی تا من بیام ببینم و ازت عکس بگیرم شما رو بلند کردن ،این شد که من از این لحظه تاریخی عکس ندارم.الان خیلی وقت بود که برای این حرکت تلاش میکردی و چند بارم با کمک من موفق شده بودی ولی خب این ...
نویسنده :
مامان جون
22:38