14 ماهه ي من
يك دفعه یه چیزی میخوره به پام،نگاه میکنم میبینم چوب شوره ،یکم اون ورتر خرده پسته افتاده . . .الهی مامانی قربونت بره الهی فدات بشـــــم نوش جونت . . . انگار نه انگار همین چند لحظه پیش به خاطر اینکه خوابت برده کلی خوشحال شدم ولــــی زودی پشیمون میشم و همش با بابایی راجع به تو صحبت میکنم . . . دائم با خودم فکر میکنم ای بابا با تمام سختی ها چقدر زود داری بزرگ میشی ، تا دیروز میگفتم چرا راه نمیره حالا گیر دادم پس کی حرف میزنه ،خب وقتی حرف میزنی که از امروز و فردا میگذریم بعد دوباره باید بگم آخـــی یاد ببیو دیدو کردنش بخیــــــر . . .
سلام جان جانم
الان يك ماهي ميشه كه وقتي جـــيش يا پي پي ميكني اگه كنارت باشم ميگي جيس جيس . . . يا ميدويي ميري جلوي در دستشويي، قربونت برم ولي زماني ميگي كه كار از كار گذشته
يه دمپايي سوت سوتي از مشهد برات خريده بوديم ، هر جا كه پيداش كني مياري ميدي من كه پات كنم و بعد باهاش درجا ميزني یا میدویی که بیشتر صدا بده . . . يا اينقدر الكي اين ور اون ور ميدويي تا پاهاي كوچولوت خسته بشن
اين روزها تمرين حرف زدن داري با خودت ، مرتب يه سري كلمه پشت هم ميكني ،بيشتر اوقات براي ما نامفهوم هستش ولي وقتي به تقليد از بقيه يه جمله رو بگي اكثر حروف رو بكار ميبري،البته اینم ارثی هستش که خب معلومه به خودم رفتی . . .
لباس هاي كثيف رو جمع كردم بندازم ماشين از بينشون لباس بابا رو ديدي داد ميزني بابا بابا ! ميگم بله لباس باباست بعد تند تند بلند شدي رفتي جلوي در هي در ميزني ميگي بابا بابا بابايي ،قربونت برم با خودت چي فكر كردي؟ موقع پهن کردن لباس ها ،لباس من و بابا رو از هم تشخیص میدی و هی میگی مامان بابا و من هم حتما باید تائید کنم که بله . . .
چند روز پيش كه براي كاري رفته بودم بيرون وقتي برگشتم پريدي بغلم وهي اشپزخونه رو نشونم دادي ،بعد رفتيم اونجا و تو گاز رو نشون دادي و يه صدايي مثل بوووووووووو از خودت در اوردي من هم كه اصلا متوجه منظورت نشده بودم گفتم باشه ماماني . بعد چند دقيقه كه سكوت شد متوجه يه صدا شدم ،دقت كه كردم ديدم بله دكمه جوجه گردان فر روشن هستش و دقيقا ميگه بوووووووووووو . . . خوشم میاد به خراب کاری های خودت اعتراف هم میکنی
همچنان از حق خودت دفاع ميكني و اگه با جايي برخورد داشته باشي حتما دَش ميكني ،چند روز پيش دستت خورد به سرم و من يهو گفتم آخ مونده بودي كجا رو دَ كني كه يهو ديدم داري هوا رو د ميكني و بعد شروع به بوسیدنم کردی
تا ميخوام ظرف بشورم مياي و ميگي به به منظورت هم اينه كه بهت قابلمه و ملاقه بدم و تو به به درست کنی و بعد هم بدی به خورد ما ، یا عروسكت تپل كه بهش ميگي توپو
يه چند روزي هست كه دكوري ميز تلويزيون رو دوباره چيدم گاهي از سر كنجكاوي ميري سراغشون ولي خب دوباره ميزاري سر جاش . . . شكر خدا از خوردن خزه هاي گلدون دست برداشتي و فعلا بهش كاري نداري . . .
دندون دهم و یازدهم از آسیاب های سمت چپ و راست بالا هم بیرون اومدن که دوشب به خاطرشون به شدت اذیت شدی و شب ها از درد کلی گریه کردی ، فدای تمام مرواریدات . . .
تاب بده، ما مَن (مال من)، بَبَخ(ببخشيد)، دَهدَ(دمپايي)، دوس(دوست دارم)، جيس، تو پو(عروسكت تپل)، ديجي(زندايي خدیجه)، نمیام، میخوام و . . .
خودت خيلي اين ور اون ور ميدويي و من گاهي واقعا نميرسم كه بيام و باهات بازي كنم بعد پيش خودم فكر ميكنم نكنه فاطمه ي من از امروزش لذت نبرده يا بهش خوش نگذشته ،نميدونم ماماني و واقعا به خاطر لحظاتي كه كم ميارم شرمنده هستم . . .