با تو خوشبختيم
در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند
مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟
من به آن محتاجم !
سلام جان جان مامان
این روزهای من پر شده از حس شیرینی وجود تو . . . دوست دارم تو هر لحظه عطر وجود نازنینت رو بو کنم . . . وقتی خیلی خستم میای و بغلــــــــــ م میکنی همچین خستگیـــم در میره كه نگو و نپرس. . .
داري بزرگ ميشـــي خانم ميشي ،بازيگوشي هات بدو بدوهات . . . لوس شدنـــت ناز كردنــ ت
من و بابا هم انگاري حرفي جز قربون صدقه رفتنت نداريم ، قـــربونت برم
هفته اي كه سپري شد همراه با مريضي و دارو بود ولي شكر خدا از بد اخلاقــي خبري نبود . . . مهمون جشن عقد دختر عموي بابايـــي بوديم كه شما حسابي تركوندي و ناناي كردي . . . يه عـــالمه با خودت و ما حرف ميزني . . . از در و ديوار بيشتر از قبل بالا ميري . . . اكثر چيزها برات قابل فـــهم تر شدن و ديگه دقيقا متوجه ميشي راجع به چي يا كي صحبت ميكنيم . . . سر غذا با هم كنار ميايـــ م . . . چند وقتي ميشه مرواريد دوازدهم شما هم بيرون اومد . . .
و در اخر اينكه با تو خوشبختيــــــ م