فاطمه جان جانفاطمه جان جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 9 روز سن داره
رادانرادان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 23 روز سن داره

.

حال و هوای ما

1392/8/12 17:50
نویسنده : مامان جون
305 بازدید
اشتراک گذاری

سلام عمر ماماني

بابايي دیروز تند و تند رفته آزمايشگاه ،براي تو فسقل نوبــت گرفته اونوقت برگه آزمايش رو داده دستم ،روش نوشتن خردســــال فاطمه رضائي . . . من قربونتـــ ميرم ها خردســـال كوچولو

730758kjxqzq02a0

اعصابم خورده،جمعه شب،از تولد امين كه اومديم خــونه ديدم اي بابا چرا اين قدر داغي ! گفتم شايد به خاطر اينه كه با پالتو تو بغلم بودي ! ديدم نه هي داغتر ميشي ولـــي خنك تر نه . . . حالا همين طور ادامه دار شده و تــــب پشت تـــب ،اصلا اشتها نداري . . . شيشه شير رو كه ميبيني همون شير نخورده رو هم بالا مياري . . .  فردا هم نوبت واکسن داشتی که باید بمونه هفته دیگه، اعصابــــم خورده خورد

ميخواستم بيام يه پست شاد و شنگول از تولدت بزارم ولـــي با اين حال!!!

دايي و زندايي يه استخر بادي خيلي گوگولي برات گرفتن كه صبح تا چشم وا ميكني شيرجه ميري توش و تا يه نيم ساعتي اونجا با لوگوهات مشغولي ، ماماني زهرا و بابا معين هم برات سنگ تموم گذاشتن . . . شام تولدت مهمونشون بوديم تو رستوران كارن،خيلي خوش گذشت ،فقط از شانس ما اون شب موسيقي زنده نداشتن و همه ي الاچيق هاي خونوادگيش هم پر بود با اين حال بازم شب خيلي خوبي بود و خوش گذشت   كادوي تولدت هم نقدي حساب کردن که قراره تبدیل به طلا بشه تا یادگاری بمونه . . .

روز تولدت با زندايي رفتيم آتليه ،خیلی وقت بود این تصمیم رو داشتم ولی چون دیدم دیگه قرار نیست برات تولد بگیرم گذاشتم روز تولدت تا یه یادگاری خوب از این روز بمونه . . . بايد با بابايي بريم و بهترين هاش رو برات انتخاب كنيم ،ايــــنم هديه ما به تو عزیز ترین

 فردای روز تولدتـــ هم خاله خانمی با دخترخاله ها ما رو شرمنده کردن ،خلاصه با اینکه جشن تولد نگرفتیم ولی ٣ شب درگیر تولد تو بودیم  . . .  حالا چند تا از هدیه هات مونده  وقتی همه به دستم رسید یه عکـــس به عنوان یادگاری ازشون میزارم . . .

دیشب اشتباهی زدم فلشم رو فرمت کردم و همه ی عکس های این ٣ روز پــــر ،حالا بابایی یه قول هایی داده که شاید بشه ریکاوری کرد به هر حال شرمنده مامانی

 بــده، بـیا ، بیم(بریم) ، دا(داغ) ، پو(هاپو) ، بابا دَدَ (یعنی بابا معیـن من رو ببر ددنیشخند) ، جه جه(جیک جیک) این ها هم مجموعه کلماتی هستن که به بقیه چیزهایی که بلد بودی اضافه شده . . . حالا اگه بازم یادم اومد اضافه میکنم

 

با تمام وجودم ســـلامتی همه ی بچه های دنیا رو دعا میکنم،آمــــــــــــــــین

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (13)

زهره مامانی مرسانا
12 آبان 92 18:33
الهی زود زود خوب بشی ملوسک
مامان الناز
13 آبان 92 10:04
خدا نكنه خشگل من تب داشته باشه. خدايي نكرده سرماخوردگي نداره؟ يا شايد هم ميخاد دندان جديد در بياره. ايشاله كه زود وزد دوباره سرحال ميشي جان جانم و ماماني يك پست كاملا شاد واسمون ميذاره
مهدیه ( مادر دختری)
14 آبان 92 10:11
سلام عزیزم تولد خردسال خانوم مبارک!
ایشالا به سلامتی بزرگ بشه
الان بهتره؟ دیگه از تب خبری نیست؟
ایشالا یه تولد پر وپیمون بعد محرم براش بگیر!
راستی کدوم آتلیه بردی؟ راضی بودی؟

مرسي مهديه جون
تقريبا بهتره ولي وضعيت غذا و شير خوردنش اسفناكــه
بدنش هم پر دونه شده كه دكتر گفته حساسيته
تا خدا چي بخواد،دعا كن زودتر خوب بشه
آتليه سايان تو مركز خريد ،دوستم پسرش رو برده بود و كلي تعريف ميكرد رو همين حساب من هم بردم اونجا
ولي نمونه عكس هاش كه قشنگ بود،تا ببينم چي ميشه


مامان ضحی
14 آبان 92 23:23
سلام عزیییییییزم خوبی گلک خاله تولدت با تاخیر میارک مامانی ببخشید دیر تولد نازگلی رو تیریک گفتم آخه چندروزی هست داغداریم پدربزرگم فوت کرده.
لیلا مامان حانیه
14 آبان 92 23:45
آخیییییی بلا ازت دور باشه الهی خاله جون راستی گلم تولدت( با چند روز تاخیر) مبارک 1000 ساله بشی عسل خانوم
مامان اناهید مهربون
15 آبان 92 0:46
دختر نازم جان جان خانمی تولدت مباااااااااااارک..ارزوی بهترینها رو برات دارم گل من مامانی این پست تولد رو تازه گذاشتین؟یا من خیلی روزگارم داره زود میگذره؟؟؟؟؟؟؟؟؟همین چند روز چیش اومدم وچیزی ندیدم! حالا میبینم تاریخش واسه مهر ماهه! جریان چیه؟من حالم خوب نیست یعنی؟؟؟؟؟؟؟؟ در ضمن این تب خانم کوچولوی ناز احتمالا واسه دندوناشه.نگران نباش.واسه ترک شست همچنان دارم صبوری به خرج میدم تا موقعش برسه زوده هنوز معصومه جان.بذار واسه خودشون خوش باشن یه مدت دیگه.ترکشون میدییییییم
مهدیه ( مادر دختری)
15 آبان 92 10:19
تو کدوم مرکز خرید! منم هنوز فاطمه سادات رو نبردم ببینم اگه راضی بودی ببرمش همونجا!
صـبــا خاله ی آیـــســـا
15 آبان 92 23:30
عزیزم ایشاالله زود خوب بشی
بابایی
16 آبان 92 19:56
سلام یه تعداد از عکس های دخملی رو برگردوندم که یکیش خیلی خوشکل افتاده که شده بکگراند ویندوزم دیشب رفتیم سرم زدیم الان دخملی خیلی بهتر شده بوس بوسی بابا
مرمر
17 آبان 92 2:31
سلام خردسال خانومنبینم مریض بشی هاایشالله زود خوب شی میبینم که همش به کادو گرفتن و گشت و گذار بوده عکسای اتلیه هم چشم انتظار دیدنشم
مطهره
17 آبان 92 20:43
ای من به فدای این خردسال کوچمولو ایشاا... زودتر خوب شه
جارچی هیئت
18 آبان 92 13:11
دعوت اید به هیئت مجازی مان و دعا کنید برای توفیق اش و توفیق مان Smm625.blogfa.com ‎
سمیه مامان آیسا
19 آبان 92 14:44
اخی مامانی کاش دیده بودمتون .. قربونت برم خاله جون ما هم دعا کن آیسای من هم از اون روز تا حالا مریضه وتب کرده
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد