دختر پاییزی من ،ت ولدت مبارکـ
بنام خداوندی که عشق را آفرید و به همراهش , " پــــایــــیــــز " را....
پاییزم را نقاشی کردم در یک شنبه هفـــــت مهر 1391ساعت 23:35 شب
سلام" پاییز من "
تنها هزار رنگ دوست داشتنی ؛
حواست هست ...؟؟؟
ثانیه ها در گذرند و انتهای شهریور , سال رو به پایان است !!!
گویا تمام سال بغضش را فرو برده تا " پــــایــــیــــز " فرا رسد...
آنگاه هر بغض نشکفته اش را می نویسد , با اشک می شوید و رویِ بندِ احساس پهن می کند...
نفس بکش....
به سلامت عقلم شک نکن...
من در سالم ترین حال و هوای روحم , از " پــــایــــیــــز " می سرایم
" پــــایــــیــــز " که می شود نمی توانی صدای خش خشِ برگها ی زردی را که در دست باد اسیرند و لالایی خوان, نشنوی...
می شنوی صدای لا لایی شان را ؟؟؟
لالالالا شده پاییز , شده احساسِ من لبریز
لالالالا بازم بارون , بدونِ چتر و بی ایوون
لالالالا بازم اشکام , میریزن رو همه شعرام
لالالالا شده پاییز , شده اشکایِ من آویز
لا لا لا لا ....
" پاییزِ من " ؛
نمی دانی چقدر برای دیدارت و شبهای بی سحرگاهت که پُر است از شعرهایِ خیسم , ثانیه ها را شمرده ام.
" پاییزِ من " ؛
چرخشِ برگها یت در باد , چون رقص موهایِ صاف و سیه فامِ عاشقی است که در مسیر باد ایستاده است...
از پاییز گفتم و باز مملو از حس دیدارت شدم...
گوش کن ...
" پــــایــــیــــز " بارِ دیگر برما سلام می کند.
تنها هزار رنگِ دوست داشتنیِ من ...
یکسال از عمرِ " پاییز من " سپری شد , پاییز کوچک من . . . تولدتـــــــ مــــــبارکــ