روزانه ی ما
سلام جان جان مامان
الهی دورت بگردم تا که میای خوب بشی دوباره سرما . . . وقتی بغلت میکنم و صدای خس سینه ات رو روی دستم حس میکنم اتیش میگیرم ،الهی هر چی درد داری بیاد برای من . . .
با نگاه تو گره از همه چیز باز میشود
حتی از دل گرفته ی من…
اوه اوه هر چی از این کنجکاوی های عجیب غریبت بگم کم گفتم،یعنی از خزنده و چرنده و ادمیزاد نمیگذری تا ازش سر در بیاری . . .
فاطمه یک . . . بعدش خانمی ما میگه دو ، لامپ ها رو میخواد خاموش روشن کنه میگم مامان بالا کلید رو به سمت بالا فشار میدی و میگم پایین به سمت پایین . . . وقتی یه چیزی پیدا میکنی و میندازی دهنت بهت میگم مامانی چی میخوری و بعدش زبونت رو میاری بیرون و با دستت اون چیز رو در میاری و به من نشون میدی . . . حالا اگه نخوای بدی فقط اداش رو برای من در میاری و زودی با یه لبخند موذیانه در میری . . .
میریم دم در منتظر آژانس، یکم به دور و برت و ماشين ها نگاه میکنی و میگی بابا بابا . . . بعد که سوار میشیم با تعجب راننده رو نگاه میکنی و بعد ميخواي به من بفهموني اين که بابا نیست!. . .
خــدایا رفتی دم در ،خودت رو بلند کردی تا دستگیره در رو بگیری و بازش کنی فکر کنم باید دیگه قفلش کنم . . .
کلا سرگرمی جدیدت این شده که بیای اشپزخونه و یه راست بری تو جای برنج یا سر وقت سیب زمینی پیاز ،اونوقت چون قبلا پیاز گاز زدی و خوشت نیومده دیگه باهاش کار نداری و سیب زمینی میشه توپ خانم کوچولوی مـــــا . . . حالا مگه دیگه میدی !!!
نانازم هنوزم برای گرسنگی و خواب شصتت رو میخوری که نمیدونم برای این قضیه چیکار کنم،کاش خودت ترکش کنی . . .
مدل روروئك سواري جان جان خانمي