فاطمه جان جانفاطمه جان جان، تا این لحظه: 11 سال و 6 ماه و 5 روز سن داره
رادانرادان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 19 روز سن داره

.

10 ماهگي و خاطرات سفر

1392/6/10 13:39
نویسنده : مامان جون
373 بازدید
اشتراک گذاری

 

 

کنارم هستی و اما دلم تنگ می شه هر لحظه

 خودت می دونی عادت نیست فقط

 دوســـــت داشتن محضه . . .

سلام جان مامان

باید زودتر میومدم و میگفتم دختر نازم،شیشه عمرم همه ی وجودم ١٠ ماهه شدنت مبارک . . . پارسال این موقع رو یادت هست مامانی؟! تو همـنفســ من بودی و من به انتظار اومدنت لحظه شماری میکردم . . . حالا تو كنارم هستي و دوباره شدي همه ي نفســ من براي زندگي

 

 

I Heart My Daughter

 

 

 

نميدونم لذت چشيدن يه سفر خوب رو چطوري بايد تعريف كرد تا بعد ها هم بشه اون رو مزه مزه كرد . . . روز جمعه 3 تايي رفتيم فرودگاه كه شما اين مسافت كوتاه رو خوابت برد و باعث شد تو هواپيما حسابي شنگول باشي و اصلا اذيت نشي و صد البته اذيت هم نكني . . .

چون از قبل هتل رزرو نكرده بوديم با توجه به شلوغي مشهد تو ماه مرداد يكم با مشكل جا روبرو شديم كه شكر خدا اون هم حل شد و بالاخره جايي رو پيدا كرديم كه از همه لحاظ براي تو مناسب بود. . .

از همه ي اين حرف ها كه بگذرم مي رسم به شوق و شعف وصف نشدنيت . . . اصلا قابل توصيف نيست .از همه چي لذت ميبردي،از ديدن پير و جوون ، خيابون ها ،پاساژ ها ،شلوغي بيش از حد حرم ،ديدن يه عالمه مهر و كتاب اون هم يك جا . . .

اگه سوار اتوبوس ميشديم اينقدر انرژي صرف ميكردي تا بالاخره يكي نازت رو بخره .سوار ماشين كه بوديم برات فرقي نميكرد طرف پير باشه يا جوون ،صداش ميكردي تا از رو بره و بهت توجه كنه. مدير هتل و كاركنان اون جا رو شيفته خودت كرده بودي و تويي كه اينجا فقط بغل خودي ها ميري اونجا با همه رفيق بودي و بغل به بغل ميچرخيدي . . .

اولين باري كه رفتيم حرم و به خاطر شما رفتيم دارالحجه شما با ديدن اون همه بچه كلي سر ذوق اومدي و وقتي گذاشتيمت تا يه چرخي بزني ديگه نميشد نگهت داشت،اگه كسي در حال نماز خوندن بود به سرعت مهرش رو بر ميداشتي و در ميرفتي و بعد برميگشتي و ميخنديدي. . .از قفسه هاي كتاب بالا پايين ميكردي و دست به جا مهري ميبردي . . . دنبال بچه ها ميكردي و جيغ اون ها رو در مياوردي ، نميدونم چرا بيشتر از همه گروه هاي عرب عاشقت ميشدن در اين حد كه حتي گوشي هاشون هم مهمون دست هاي كوچولوي تو ميشد و بعد هي ازت عكس ميگرفتن . . . ديگه وقتي ميرفتيم حرم اگه پايين نميرفتيم صدات در ميومد . . .

ديگه تكيه كلامت شده بود دَ دَ  . . .  وقتي برميگشتيم هتــل تو هم شروع ميكردي دَ دَ،دَ دَ . . .   متاسفانه يا خوشبختانه تو اين سفر همه چيز رو تست كردي و خوردي و به هيچ چيز نه نگفتي ولي خب شكر خدا اذيت نشدي . . .

اونجا ياد گرفتي براي كارهايي كه دوست نداري انجام بدي بگي نه . . . بعضي وقت ها به يه چيز انگشت اشاره ميبردي و ميگفتي اي چيــ ؟ (اين چيه) الان هم ديگه تو خونه مدام ميپرسي . . .

مفـــهوم هر چيزي رو كه ميخواستي انجام بدي ميرسوندي . . .   دايره لغاتـــت زياد شده . . .

و از همه ی این کارها مهم تر اينكه براي شير خوردنت اصلا مامان رو اذيت نكردي

ناز گلم خوشي اين سفر و بزرگ شدن شما رو نميشه تو چند خط و چند صفحه خلاصه كرد و اگه به حرف و كلام باشه بازم بايد ادامه بدم كه . . .

بيايد عكس يادگاري ببينيم        totalgifs.com happynco gif gif MagiaGifs_Menininas85.gif

 totalgifs.com happynco gif gif 21.gif

اين كلاه رو بابايي برات خريد كه يك روزه گم شد . . .

مجتمع الماس شرق، اينجا خيلي بهت خوش گذشت

در حال غذا خوردن

پارک كوه سنگي

 مجتمع زيست خاور،اينجا سوار سگ پشمالو شدي وكلي دور زدي

و در آخر يك خواب شیرین شبانه

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (17)

مهدیه ( مادر دختری)
11 شهریور 92 14:14
سلام معصومه جونم زیارت قبول خانومی ما رو هم یاد کردی؟ خوشحالم که حسابی استفاده کردین ایشالا همیشه به سفر بوس
خاله سانی
11 شهریور 92 14:14
الهی فداش بشه خاله
صبا خاله ی آیسا
11 شهریور 92 16:10
عزیزم زیارت قبول عکس ها خیلی قشنگ بود ماشاالله فاطمه جونم چقد بزرگ شده میبوسمش
زهره مامانی مرسانا
11 شهریور 92 16:37
الهی نازت بشم خوشکل خانم
مطهره
12 شهریور 92 1:26
ای من به فدای این فاطمه جیگرم بشه که اینقدر دلبره... عکساشو نیگاه کن من به فداش
مامان الناز
12 شهریور 92 11:11
اخه مگه میشه کسی این دختر ناز را ببینه و عاشقش نشه؟ نگاش کن ببین چه ناز خوابیده
مامان ضحی
12 شهریور 92 12:26
خدای من فاطمه جون چقدر تو این عکسا بزرگ شده عزیزمم زیارتتون قبول خاله جون
مامان عبدالرحمن واویس
12 شهریور 92 12:56
جانم عزیزم انشالله همیشه شاد باشی وبه گردش معصوم جون خسته نباشی عزیزم
مامان عبدالرحمن واویس
12 شهریور 92 12:57
خاله جون اپیم منتظرتونیم
خاله محبوبه
12 شهریور 92 22:15
الهی من دورش بگردم خُب معلومه وقتی دختر به این خوشگلی رو خوش تیپ کنی و ببری بیرون خواستگار پیدا میکنه هم عکسا هم توصیف سفر ، زیبا و عالی بود همیشه شاد و سلامت و در گردش
نیلوفر/مامانه روژینا
15 شهریور 92 2:21
زیارتتون قبل گلم. عکسهای فاظمه جون هم خیلی ناناز شدن البته خودش نازه که عکساش هم نازن افرین به فاظمه جون که دخمله خوبی بوده ومامانی رو اذیت نکرده و سفر خوش گذشته
شقایق
15 شهریور 92 17:54
الهی خاله شقایق فدات بشه عزیزم ایشالا همیشه به سفر عکاساتم خیلی نازه من عاشق اون عکستم که معصومانه خوابی
ساراکوچولو
15 شهریور 92 18:37
روز دختر من وسارا جون تبریک میگیم...این هم کارت پستال http://www.patugh.ir/up/2012/09/sher-dokht.jpg
مامان درسا
17 شهریور 92 1:02
سلام عزیزم زیارتتون قبول. خاله فدات شه شیرین زبون ماشالا چه زود صحبت کردن رو شروع کردی عسلمممممممم.
شقایق مامان آرشا
18 شهریور 92 14:59
زیارتتون قبول چه قده قشنگی تو
مرمر مامان محیا
26 شهریور 92 0:08
زییارت قبول مشهدیا.ببینم واسه. ما همدعا کردید?


مرسي،اره خاله جون
مامان لیلا
26 شهریور 92 21:51
سلام، زیارت قبول باشه انشاءالله مکه قسمتتون بشه. ماشاءالله فاطمه جون هم که خانمی برای خودش شده
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد