واكسن
سلام جان جانم
با اینکه از دیشب بی قراره واکســـنت بودم و دائما ساعت و چک میکردم که خواب نمونیـــ م ولی مثل اینکه تو بیشتر از من عجله داشتی چون برخلاف همیشه ساعت 7 از خواب بیدار شدیــ .. .. تا صبحونه شما رو بدم و خودم و بابایی حاضر بشیم ساعت شد هشت و نیم . . .
مثل دفعات پیش برات توضیح دادم که چرا واکســ ن میزنیم تا یه وقت فکر نکنی که این یه نوع تنبیه و هم شاید راحت تر با موضوع کنار بیای .. .. خدا رو شکر گریه بقیه بچه ها رو شیر زن کوچیک من تاثیری نداشت و خم به ابرو نیاورد .. .. واکسن اول و تو بغل خودم زدن به بازو که اشکت در اومد ، دومی هم قسمت پای کوچولوت شد ،دیگه شصتت خبر دار شد و برای دومی میگفتی نـــ ه نـــ ه .. .. دو دقیقه گریه و بعد مثل همیشه اروم شدی . . .
بعد از یه چرت نسبتا بلند با تب و درد از خواب بیدار شدی ، از ظهر وضعیتت بهتر نشده و اصلا نمیتونی راه بری .. .. فدای تو بشــم که با همین حال هم دلبری میکنی . . .
نمودار قد و وزنت هم خوبــ بود که خدا رو شکر ، قد خانم خانم ها 80 وزنت هم 11/500
بعدا نوشت: اين مطلب مربوط به 93/02/08 هستش كه متاسفانه به خاطر دسترسي نداشتن به ني ني وبلاگ نتونستم به موقع اپ كنم .. .. همون روز مطلقا نتونستي راه بري و خيلي درد داشتي ولي شكر خدا از روز بعد كم كم تبت نشست و درد پاتم بهتر شد