دخترم بزرگ شده
جان جان مامان این روزها خدای مهربونم بهترینهاش رو داره تقدیم من و باباجون میکنه. هر ثانیه ای که میگذره شما یه قدم رو به جلو برداشتی و بزرگتر شدی.
لحظات با هم بودن ما از اون چیزی که فکر میکردم داره سریعتر میگذره و من باخودم فکر میکنم نکنه ساعت خونه ما زمان رو اشتباه نشون میده
هر باری که به تو نگاه میکنم و تو با دلبری برام میخندی آرزو میکنم کاش زمان برای همیشه وای میستاد و اون لحظه تا ابد برای من بود،ولی حیف...
این روزها برای خودت خانمی شدی و هر روزت با دیروزت کاملا متفاوت شده.دیگه جلوی غلط زدنت ها رو نمیشه گرفت و من دائم باید بیام و به حالت اولت برت گردونم
وقتی ار اشپزخونه میخوام مواظبت باشم یهو غیبت میزنه،میام میبینم مثل کدو قل قل زن این قدر خودت رو قل دادی که پشت مبل قائم شدی.نمیدونم شاید داری قایم باشک بازی میکنی
مطالبی دیگر از این نی نی وبلاگی