فاطمه جان جانفاطمه جان جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 29 روز سن داره
رادانرادان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 12 روز سن داره

.

جشن دندوني

سلام جان جان مامان امشب بالاخره فرصتش پيش اومد تا بيام و خاطره جشن دندوني شما رو ثبت كنم اول از همه بايد از دردسر سفارش كيكت بگم كه چند تا شيريني فروشي رفتم، چقدر اذيت شدم و حتي مورد توهين قرار گرفتم ولي اخرش شد همون چيزي كه دلم ميخواست...   شب قبل جشن هم برنجك ها رو توي گيفت هاي يادگاري ريختم تا ديگه تو دست و پا نباشه ،ژله هام رو هم درست كردم تا ديگه نمونه. صبح پنج شنبه شما خانم خيلي خوش اخلاقي بودي و اين براي من از همه چي مهمتر بود...سر ساعت هميشگي خوابت برد و اين فرصتي شد تا من به كمك ماماني اول خودم رو حاضر كنم.  بعد از ناهار با زندايي جون وماماني ساندويچ ها رو حاضر كرديم و دايي و...
22 خرداد 1392

ماما

عشق ، همین خنده های سادۀ توست   سلام عمر ماماني    اين روزها دارم عاشقي ميكنم  ،وجود يه فرشته الهي مثل تو هر كسي رو عاشق ميكنه چه برسه به من كه مادر اين فرشته هم باشم به نظر من يكي از الطاف بزرگ الهي اين شيريني مخصوص بچه هاست تا از هر ثانيه از بزرگ شدنشون لذت ببريم.   امروز ظهر كه شما تو خواب ناز بودي من هم اومدم كنار شما دراز كشيدم تا كمي خستگي در كنم،وقتي ديدم داري بلند ميشي خودم رو به خواب زدم تا ببينم چيكار ميكني!     بعد از خميازه كشيدن و كش و قوس دادن به خودت متوجه من شدي و شروع كردي به لوس كردن خودت،بعد ديدي نه، محلت نميكنم اومدي خو...
21 خرداد 1392

وروجک

           جان جان مامان الان چند وقت بود که داشتی حسابی تمرین چهار دست و پا رفتن میکردی  گاهــــــــــــــــــــــــــــــی دنده عقب گاهی چرخش به چپ و راست و گاهی با بپر بپر که این از همه خنده دار تر بود    و اما از دیـــــــــــــــــــــروز تا به امـــــــــــــــــــــروز...  امروز وروجکی شده بودی که خدا میدونه،به همه چی کار داشتی از لپ تاب  من و بابایی تا دکوری و دمپایی اشپزخونه... ماشاالله یه دفعه رو کردی ،حالا تا دیروز وقتی میشستی خودت رو خم نمیکردی که بری ولی امروز تا میشستی میدیدم فاطمه داره میره. حالا چندین بار هم هست که وقتی می...
20 خرداد 1392

بالاخره در اومد...

سلام جان جان مامان ، گلم یه وقت از دست مامان دلخور نشی که چرا این چند وقت نیومده و اپ نکرده... اخه سرمون خیلی شلوغ بود و درگیر جشن دندونی شما شکر خدا همون جوری برگزار شد که دلم میخواست،حالا سر فرصت با عکس های جشن میام الان اومدم بگم که بالاخره دندون سوم جان جان ما در اومد،نیش بالا سمت چپ (١٣/٠٣/٩٢)،بماند که چقدر به خاطرش اذیت شدی ... مبارکت باشه جوجوی مامان   ...
20 خرداد 1392

جان جان 7 ماهه

سلام  جان جان مامان ٧ ماهگیت مبارک قربونت برم .....          امروز صبح که کنار من و بابایی نشسته بودی و داشتی صبحونه میخوردی یهو بابایی یه نگاه بهت کرد و گفت دخترمون چه خانم شده ،اگه بدونی این حرف چقدر بهم چسبید!    تو همون فاطمه کوچولویی ... کوچولویی که من حتی نمیدونستم چطور باید بغلش کنم ،بهش شیر بدم و پوشکش رو عوض کنم...  حالا امروز کنار من و بابا میشینه و با ما غذا میخوره ...    جان جان من به جز اون روزهایی که شما شیر نمیخوری و من دلخور، آروم هستی و خودت رو با اسباب بازیهات سرگرم میکنی و در همون حال کارتون هم میبینی...   &...
18 خرداد 1392

من میخوام حرف بزنم!

  سلام جان جان مامان ... سلام عمر مامان.. الان کنار من نشستی و داری با خودت حرف میزنی،گاهی هم به من نگاه میکنی و یه لبخند قشنگ بهم میزنی که دلم میخواد قورتت بدم جان جانی، دیروز مامانی زهرا و بابا معین از مشهد برگشتن .شما دیروز اصلا سر حال نبودی و از صبح همش در حال گریه بودی و شیر نمیخوردی ،برای همین هم با دیدنشون زیاد ابراز خوشحالی نکردی ولی احساس قریبی هم نکردی،آخه مامان جون این ها ١١ روز نبودن و تو که هر روز عادت به دیدنشون داشتی من فکر میکردم طور دیگه ای برخورد کنی؟!! ولی امروز... از صبح که بیدار شدی سر حال و شنگول بودی و وقتی بابا معین اومد چنان ذوق زده شدی که انگار دیشب اصلا ندیدیشون.با حرک...
6 خرداد 1392

جان جان مامان

 مثل باران چشــــــــــــــــــــم هايت ديدني است  شهر خاموش نگاهــــــــــت ديدني اسـت  زندگاني معني لبــخند تو اسـت  خنده هايت بي نهايت ديدني است ...
4 خرداد 1392

میلاد مولود کعبه مبارک

تقدیم به بهترین پدر دنیا اگر نباشی پدر دلم که هیچ دنیا هم تنگ میشود...   تقدیم به همسر عزیزم بگذار یک بار دیگر بگویم: که مرد همیشه محبوب من چقدر دوستت دارم در تنگاتنگ آغوش امن تو چه لذتی از زن بودنم میبرم ...
3 خرداد 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد