فاطمه جان جانفاطمه جان جان، تا این لحظه: 11 سال و 5 ماه و 30 روز سن داره
رادانرادان، تا این لحظه: 9 سال و 3 ماه و 13 روز سن داره

.

18 ماهه ي مــ ـن

وقتــــ ی بابا معین دیشب با دیدنـــ ـت شروع به ماشاا... ماشاا... گفتن کرد فهمیدم که این فقط یه حـــس مادرانه از بزرگ شدنت نیست ، واقعا بزرگ شدی .. .. ١٨ ماهگي خانم خانم ها مبارك   مهربانم اي خوب! ياد قلبت باشد يک نفر هست که دنيايش را ، همه هستي و رويايش را ،به شکوفايي احساس تو ، پيوند زده                 و دلش مي خواهد لحظه ها را با تو ، به خدا بسپارد...   ...
7 ارديبهشت 1393

سال جديد

دارم موهات و شونه میزنـ م ، یعنی وقت گیر ترین زمانی که برای حاضر شدنت صرف میشــــــــه .. .. تل و میزارم روی سرت که تو درش میاری و سعی میکنی دستت رو ببری سمت استخرت ، میگم نکن مامان ببین موهات ولــو شد و دوباره شروع میکنم و این بار تو با تلاش بیشتری میخوای به استخرت دست بزنی ، این بار با لحن بلند تر میگم ن ک ن و تو گریه میکنی .. .. بالاخره دستت به استخرت رسید دیدم اون یکی تلت رو دادی دستم و به سرت اشاره میکنی که این و بزنـــ م . . . از خودم خجالت کشیدم و فقط به این فکر کردم کاش این چیز ها هیچ وقت یادتـــ نمونه سلام عمر من عید هم با تمام خیر و خوشی هاش تـــم وم شد و دوباره همه چی شد عین روز اولــش غیر از تو .....
26 فروردين 1393

نرم نرمک باز می آید بهار

  اسفند رو به پایان است وقت کوچ کردن به فروردین است وقت بخشیدن و صاف کردن دل من… عاشق نیستم!فقط گاهی حرف تو که می شود دلم مثله این که تب کند سرد و گرم می شود داغ می شود آب می شود   ...
29 اسفند 1392

بلند قد كوچك

وقتي خونه ماماني بدو ميري در و براي دایی باز ميكني .. ..  وقتي تو خونه دست كليد من و بابا رو به سمت در ميبري .. .. وقتي دستت به خيلي چيزهايي كه تا يك ماه پيش نمي رسيد و بابتش غر غر تحويلم ميدادي و حالا ميرسه.. .. تازه ميفهمــــ ـم چه خبره؟  جونــ ـم عمرم نفســــمـ داره قد ميكشه بزرگ ميشه خانم ميشه        سلام خانمم امروز با هم ميخواستيم بريم مهموني ، داشتي از در ميرفتي بيرون كه بابا يي گفت يه بوس نميدي ،يهو خوشگل نازم بدو رفتي و بابايي رو بغل كردي و يه بوس ناز هم دادي .. .. حالا خدا نكنه نخواي بوس بدي همچين يه نميخوام و نميدمي راه ميندازي كه نگو .. .. ميوه كه در...
4 اسفند 1392

برف برف

  دارد برف می آید  ، در گوش دانه های برف نام تو را زمزمه خواهم کرد تا برف  از شوق حضورت بهار را لمــــ ــس کند         چند روز عشق مامان لجباز شده و اگه چيزي به دستش نرسه غر غر ميكنه و گاهي با گريه همراه ميشه . . . من هم گذاشتم به پاي در اومدن اولين دندون نيشت عزيزم  ولي دروغ چرا ماماني !كمر درد اين روزهاي من باعث شده كمي بي حوصله بشم و شاید تو هم این فهمیــ ـدی .. ..   سلام جان جان مامان هي دلم ميخواد بيام و بگم چي كار ميكني و چي كار نميكني ولي مگه ميشه ، گاهي از خستگي و گاهي از تنبلي .. .. سر گاز دارم در قابلمه رو بر ميد...
20 بهمن 1392

بادکنک...

بازی با بادکنک خیلی چیزا رو به بچه یاد می ده. بهش یاد می ده که باید بزرگ باشه اما سبک، تا بتونه بالاتر بره. بهش یاد می ده که چیزای دوست داشتنی می‌تونن توی یه لحظه، حتی بدون هیچ دلیلی و بدون هیچ مقصری از بین برن، پس نباید زیاد بهشون وابسته بشه… و مهم‌تر از همه بهش یاد می ده که وقتی چیزی رو دوست داره نباید اون قدر بهش نزدیک بشه و بهش فشار بیاره که راه نفس کشیدنش رو ببنده، چون ممکنه برای همیشه از دستش بده. ...
15 بهمن 1392

فاطمه (7/8/92)

برای عاشق شدن که بهانه های ریز و درشت لازم نیست! برای عاشق شدن کافیست تو نگاه کنی و من .. لبخـــ ـند بزنم!!       ...
8 بهمن 1392

با تو خوشبختيم

  در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ مثل آرامش بعد از یک غم ، مثل پیدا شدن یک لبخند مثل بوی نم بعد از باران ، در نگاهت چیزیست که نمیدانم چیست ؟ من به آن محتاجم !   سلام جان جان مامان این روزهای من پر شده از حس شیرینی وجود تو . . . دوست دارم تو هر لحظه عطر وجود نازنینت رو بو کنم . . . وقتی خیلی خستم میای و بغلــــــــــ م میکنی همچین خستگیـــم در میره كه نگو و نپرس. . . داري بزرگ ميشـــي خانم ميشي ،بازيگوشي هات بدو بدوهات . . . لوس شدنـــت ناز كردنــ ت من و بابا هم انگاري  حرفي جز قربون صدقه رفتنت  نداريم ، قـــربونت برم   &nb...
1 بهمن 1392
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به . می باشد